جدول جو
جدول جو

معنی درد آردن - جستجوی لغت در جدول جو

درد آردن
جزاندن، به درد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ تَ)
قرین درد و الم شدن.
- امثال:
مگر زبانت درد می آید، چرا از گفتن چیزی که ترا زیان ندارد امتناع ورزی. (امثال و حکم).
، بدرد آمدن. متألم شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رنجیده خاطر شدن. آزرده شدن: سخن همه سخن غازی بود و خلوتها در حدیث لشکر با وی می رفت و پدریان را از آن نیک درد می آمد. (تاریخ بیهقی ص 58).
- به درد آمدن، درد گرفتن. متألم شدن. آزرده شدن. کوفته شدن. احساس غم و رنج کردن:
طفل را چون شکم بدرد آمد
همچو افعی ز رنج او بربیخت.
پروین خاتون.
- ، رنجور و کوفته شدن: سوارگان ما نیک بدرد آمده و بدان زشتی هزیمت شده و اگر خوارزمشاه آن ثبات نکردی... خللی افتادی بزرگ. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 446).
- ، متأثر شدن:
دل شیرین بدرد آمد ز داغش
که مرغی نازنین گم شد زباغش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زِ وَ دَ)
بدرد آوردن. تولید درد کردن. دردناک ساختن. با درد همراه کردن. ایجاع. تفجیع. (تاج المصادر بیهقی). فجع. (دهار). رنجور و بیمار کردن:
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار.
سعدی. قام فی ظهری، بدرد آورد مرا. (منتهی الارب). مض ّ، بدرد آوردن جراحت. (تاج المصادر بیهقی) ، رنج دادن. اذیت کردن. اءود. (تاج المصادر بیهقی) _ (: k05l) _
بدان باش کو گفت زآن برمگرد
چو گفتار و رایت نیارد بدرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زِ گِ رِ تَ)
دارای رنج و درد بودن واحساس وجع کردن. (ناظم الاطباء). متألم و متأثر و رنجور بودن. دردمند و آزرده از درد بودن:
دردی که دل ز دست تو می کرد می کند
بر دل چگونه دست نهم درد می کند.
خواجه آصفی (از آنندراج).
التذاع، سخت درد کردن زخم و ریش و آنچه بدان ماند. (المصادر زوزنی). طمر، درد کردن دندان. (از منتهی الارب). فقیر، آنکه مهرۀ پشتش درد کند. (دهار). لبن، درد کردن گردن از بالش. (از منتهی الارب).
- امثال:
از نخورده بگیر بده به خورده، آنکه خورده خورده دانش درد می کند. (امثال و حکم) ، ناراحت و رنجور شدن. رنج و ناراحتی بر کسی عارض شدن. درد گرفتن. عارض شدن وجع. آزرده شدن. متأثر شدن: خلیفه را سخت درد کرده بود از بوسه دادن من بر سر و کتف و دست و آهنگ پای بوس کردن. (تاریخ بیهقی ص 174).
ملک از ناخن همی جدا خواهی کرد
دردت کند ای دوست خطا خواهی کرد.
احمد برمک (از فرهنگ اسدی).
در درد فراق تو دل من
جان داد و نکرد هیچ دردش.
خاقانی.
، ناراحت و رنجور ساختن. دچار رنج و ناراحتی کردن:
مغزت نمی برد سخن سرد بی اصول
دردت نمی کند سر روئین چون جرس.
سعدی.
این همه خار می خورد سعدی و بار می برد
سنگ جفای دوستان درد نمی کند بسی.
سعدی.
- درد کردن سخن کسی را، اثر کردن ملامت در او. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
کشتۀ غمزۀ تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هرکه را درد سخن نمی کند.
حافظ.
، رحم کردن. (از آنندراج) :
گفتمش درد دل خویش دلش درد نکرد
این همه مهر و محبت اثری کرد نکرد.
سیدعبداﷲ حالی تخلص (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد آوردن
تصویر درد آوردن
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد آگین
تصویر درد آگین
پر از درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درز کردن
تصویر درز کردن
آشکار شدن فاش گردیدن: عاقبت مطلب درز کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درک کردن
تصویر درک کردن
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج کردن
تصویر درج کردن
گنجاندن جا دادن گنجانیدن و نوشتن مطلبی در کتاب رساله و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درک کردن
تصویر درک کردن
پی بردن، دریافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
ليؤذي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
Ache
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
avoir mal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
दर्द होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
болеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
schmerzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
боліти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
boleć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
疼痛
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
doer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
dolere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
pijn doen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
เจ็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
درد ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
ব্যথা পাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
kuumwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
아프다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
痛む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
לכאוב
دیکشنری فارسی به عبری